مشاهده یادداشت خصوصی

نظرات 9 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ق.ظ http://minaonima.persianblog.ir

وای گلرخ فرهاد چقدر با ذوقه.
خوش به حالت.
گلناز هنوز خیلی راه داره تا بخواد به ازدواج فکر کنه.

مینا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ق.ظ http://minaonima.persianblog.ir

راستی گلی از شیرین خبر نداری؟
نگرانش هستم.

آنو چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ق.ظ http://solouch.persianblog.ir

سلام گلرخ خانومی
خوبی؟
چقده خوشحالم که آقا فرهاد خوب شدن، خیلی خوشحالم.
میگم این خواهر کوچیکه ات چقد آتیشش تنده! فکر کنم جوونا توی این سن و سال خیلی توی رویا غرقن!!! به نظرم بذار به عهده ی مامانت!
راستی آخر پستتو خوندم از یه چیز خیلی ناراحت شدم اونم اینه که باز نتونستی نه بگی. میدونم سخته خانومی اما تو رو خدا یه کم نه بگو، به تمام چیزایی که خلوت عشقتو با همسرت بهم میزنه.
حداقل یه کمی تمرین کن خانومی
ببخشیدا جسارت میکنم

لیلیان چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ق.ظ http://lilianebaba.persianblog.ir/

گلرخ جان این مسایل بعدها ت زندگیت خدای نکرده اثر میزاره ها. الان باید همش با هم باشید بعدها عادت می کنه که باهات تنها نباشه.

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ

بازم که تو نه نگفتی
گلی کشتمت اساسی

ShiShi چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://shishiii.persianblog.ir/

سلام گلرخ جونی, ببخشید خیلی وقت بود نیومدم اینجا: ( ولی همه ی بلاگتو خوندم. خوشحالم همسری آبله مرغونش خوب شده. من مامانم در بزرگ سالی آبله مرغون گرفت که فکر کنم زونا شد اون و خیلی حالش بد شد. خیلی مریضی سختی تو بزرگ سالی و خوشحالم که حالشون بهتره. واقعا همسر خوش سلیقه‌ای داری. کلی بهت تبریک میگم خانوم خنوما ;) راستی برا خواهری هم چی بگم واقعا. جوونه و عاشق. انشاالله که بهترین ها براش پیش بیاد و چون میدونم خواهری به مثل تو داره نگرانش نیستم

نازی چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ http://nazi9069.blogfa.com

عجب ماجرایی داره این پیرهن گل گلی:دی

مامی چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://matinak.blogfa.com/

الهی،،این بزم تون کی‌ جور بشه تو خوشحال بشی‌....

خیلی‌ باحال از خونه اومدین بیرون،،،،

این خواهرت هم چه آتیش تندی داره،،،هر چی‌ خیرش،،،

گلی‌ خانم باید خیلی‌ خوشگل شده باشی‌ با اون لباس گل گلی‌...مبارکت باشه

rokhi چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

گلرخی شوشوی منم همین طوره هر دفعه که مسافرت خارج می ره و من نباشم کلی با ذوق برام لباس می گیره و این بین لباس خوابهای خوشگل هم زیاد میگیره.
راستی خواهرت خیلی کوچولو هست به نظر من بزارید فعلا با هم دوست باشن و مامانت کمتر به روی خودش بیاره تا روش وا نشه تو روش و تو بیشتر بهش نزدیک شو تا از ریز روابطش با خبر باشی که اشتباه نکنه وقتی خودش بزرگتر بشه عاقلانه تر تصمیم می گیره.البته اینا به شرطیه که پسره خوب باشه اگر خوب نیست منظورم آدم خوبی نیست که هیچی.
راستی من عاشق طرز نوشتن توام.خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد