مشاهده یادداشت خصوصی

نظرات 23 + ارسال نظر
مامی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ

یه فرصت دیگه بعده بهش،،،،،ولی‌ اینبار خودت رو هم برا همچی‌ آماده کن،،اگه دوباره خطا کرد سرگردن نبشی،،،،

ناراحت شدم،،،،

فرصت بهش می دم اگر بخواد . ولی خودش باید برگرده ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

از دیروز دائم سر میزدم منتظرت بودم
خیلی متاسفم
واقعا همه چی مثل تو فیلما شده باورنکردنیه!!!
امیدوارم هرچی به صلاحه پیش بیاد برات
بذار بره
سرش به سنگ میخوره
صبور باش
یه سوال: میتونی ببخشیش و بازم باهاش زندگی کنی؟
باباش چی میگه؟

آره می تونم ببخشمش . ولی می خوام خودش برگرده و کارش رو تکرار نکنه ...
باباش هم فقط متاسفه . البته به روش نیاورده که می دونه .

بازیگوش چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.bazigooshi7.persianblog.ir

گلرخ موندم چی بگم وختی خوندمت.......عزیزم باید حتمی با یکی مشورت کنی...مشاوری کسی...نمیدونم
یه سوال مگه اون نگفته هر وخ بگی میام...پس چطور میگی باید خودش برگرده؟؟؟؟
الان خوبی؟؟؟چی میکنی تنهایی گلم؟؟؟

پیش مشاور هم می رم . ولی وقتی خودم بتونم این قضیه رو هضم کنم .
آره . گفت هر وقت بگی میام . ولی این یعنی چی ؟ یعنی هر وقت بهم احتیاج داشتی بهم بگو . من بهش احتیاج دارم واقعا ؟
تنهایی دارم واسه خودم تو خونه می چرخم . لباساشو مرتب می کنم ، غذا درست می کنم . فیلم می بینم . از همین کارهای معمولی ... گریه هم می کنم گاهی ...

بازیگوش چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.bazigooshi7.persianblog.ir

راستی مامانت اینا هنوزم نفهمیدن؟؟؟؟؟
بعد فکر میکنی رفته باشه پیشه اون عوضی؟؟

نه مامان خودم نمی دونه . چون اونا با ازدواج ما مخالف بودن . می گفتن فرهاد مومن نیست !‌ از این گیرهای این جوری ...
دیشب باباش می گفت رفته هتل . البته خودش به باباش گفته بوده که تو هتله . من نمی دونم ...

آنو چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ

واقعا متاسفم و ناراحت
گلرخ نگفتی بهش چرا؟ نگفتی چرا اینکارو کرد؟
نپرسیدی کدوم خونه زندگی؟ خونه زندگی ای که خرابش کرده!!!!
نگفتی اگه ازین لحظه میترسید پس چرا اینکارو کرد؟
یعنی چی گلرخ؟
یعنی اینقد دوست داشت آزاد باشه؟ اینقده منتظر بود؟ اصلا یه لحظه فکر کرد که شوهرته و در قبالت مسئولیت داره؟ اصلا فکر کرد که رفتنش هم چیزیو حل نمیکنه؟ تازه بدتر هم میکنه! یعنی اینقده دوست داشت از قید زندگیش بیاد بیرون!!!
ای خدا
یه عالمه سوال دارم که حتی تو هم جوابشو نمیدونی گلرخی! پس چی بگم؟ چرا بیشتر از این عذابت بدم؟ نمیتونم هم سکوت کنم؟
حتی فکرشم نمیکردم که حتی یه عذرخواهی هم نکنه! یعنی زندگیتون هیچ ارزشی براش نداشت؟ هیچی؟
عزیزم اگه دلت نخواست اینو عمومی نکن
از حرفام دلگیر نشو
بخدا توی اوج ناراحتی ام
فقط دعا میکنم این مشکل حل بشه
زودی حل بشه و اون برگرده پیشت
میدونم دوسش داری
خداکنه به خاطر عشق بینتون برگرده
خدا کنه خیلی خیلی دوست داشته باشه
...

گفتم چرا ؟ گفت برای فان !!!
نگفتم ... نگفتم که تو اگه می ترسیدی چرا این کارو کردی . ولی فرهاد اصولا این مدلیه که یه کاری رو می کنه بعد می فهمه چه گندی زده !‌
من عین آدمای خیالاتی ، با خودم می گم شرمنده شده که رفته . نه این که بخواد بره آزاد باشه !
مرسی عزیزم که دعا می کنی . زیاد خودتو ناراحت نکن . حتما خدا دیده من طاقتش رو دارم ، یا لایق این رفتارم که همچین بلایی سرم آورده . به خدات بگو با خدام حرف بزنه ببینه چی کار کردم که این جوری شد ؟

دختره چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://likepoison.blogfa.com

کاش خودش برگرده و بخواد که ببخشیش.

کاش ...

آنو چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

دلم طاقت نمیاره گلرخی
چیکار میتونم بکنم؟
اگه خواستی و دوست داشتی با یکی حرف بزنی رو من حساب کن! میتونم شماره امو بدم
گرچه میدونم دوستات زیادن
توروخدا مواظبت باش
همونطور که صبور بودی و یه تصمیم عاقلانه گرفتی مطمئنم میتونی مواظب خودتم باشی و غصه نخوری
مطمئنم خدا جواب اینهمه صبوریتو میده
مطمئنم خدا به خاطر عشقی که داری هواتو داره

قربونت برم . من یه دوست اینترنتی دارم که از همه چی خبر داره . فقط همین . نمی تونم به ادمای اطرافم بگم که فرهاد چی کار کرده . نمی خوام جلوشون سر شکسته باشم !

آبجی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://http://noghtekhan.blogfa.com/

...................

خانومی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://farazani.blogfa.com

سلام گلرخ جون
اعصابم داغون شد
منتظر یه خبر خوب بودم
می خوام باهات رک باشم
حرفائی که بهت زد کاملا مثله دیالوگه تو فیلما بود
اون بلده چطوری رنگت کنه
تازه از رو جواب کامنتات متوجه شدم که در عین حالی که با تو دوست بود یه دوست دختر دیگه داشت!چطوری برات قابله حل بود و حالا نیست ؟؟خوب اون عادت داره و اگه عاشقت بود که اون موقع با یکی دیگه هم نبود
نمی خوام دردتو زیاد کنم اما الکی هم نمی گم برو پیشه مشاور و خودتو گول نزن
با خودت خلوت کن می توونی با این درد و شک یه عمر زندگی کنی ؟ خواهرم همین کار رو کرد و پارسال با یه بچه جدا شد و اون آقا هنوزم در حاله تعویضه دوست دختره ...
چرا چرا از اول این کارو کردی ؟ یعنی واقعا واست مهم نیست؟
دارم دیوونه میشم ...
تو روخدا رمانتیک با مساله برخورد نکن
حتما کتاب بابارادی آنجلیس آیا تو عشق گمشده ام هستی رو بخوون
چرا زنایه ایرانی اینقدر بیمار عشقن؟
تو رو خدا خودتو وابسته ی این زندگیه لعنتی نکن
فکرشو بکن اگه تو متوجه نمی شدی
تا کی میخواست ادامه بده
ببخش اگه صریح حرف زدم

آره . فرهاد همیشه حرفاش مث دیالوگاس .
ببین . من و فرهاد دوست بودیم ، اون داشت درس می خوند و از هم دور بودیم . اون جایی که بود با یه دختری دوست بود . من نمی ذاشتم به حساب خیانت . من می گفتم غریبه و نیاز داره با یه نفر حرف بزنه و یکی بهش توجه کنه ! برای همین بود که وقتی برگشت ، گفتم خب اشکالی نداره ، از اون دوره و من هر چی کم داشته باشه براش جبران می کنم .
ولی نه خانومی . نمی تونم این درد رو تحمل کنم . برای خواهرت هم متاسفم .
کتاب رو هم برم بیرون می خرم .
خواهش می کنم عزیزم . ممنون برای کامنت !

نازی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ http://nazi9069.blogfa.com

گلرخ جون متاسفم واسه این اتفاق
اما اصلا دیر نشده
نباید میذاشتی اونقد سریع و بدون توضیح بره ولی حالا بهتره باهاش حرف بزنی
البته بذا چند روز بگذره خودش برمیگرده
ببخشش ولی ساده م از کنارش نگذر
یه کاری کن بفهمه چه گندی زده
عزیزم امیدوارم مشکلت خیلی زود حل شه
اگه قابل باشم واست دعا میکنم

ممنون عزیزم .
خودش رفت . راستش به نظرم حرف زدن تو این موقعیت فقط سرزنش کردن از طرف من و توجیه کردن از طرف اونه .
مرسی عزیزم . به دعاهاتون احتیاج دارم .

north چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:42 ب.ظ

خیلی خیلی از روشت خوشم اومد الکی جیع و داد نکردی خیلی لیدی گونه رفتار کردی امیدوارم که به خودش بیاد و از این رفتار تو درس بگیره . خوش بین باش

ممنون عزیزم . منم خوش بینم که برگرده . می دونی . من کلن آدم جیغ و داد نیستم . ولی اگر صبرم تموم شه ، می ذارم می رم . یعنی تو سکوت کار می کنم !

زهره چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام دوست عزیز یعنی همیشه میتونی مواضبش باشی و ایا این خیانت اخرش بود مطمئن باش اون حتمن میاد به خاطر عشقی به میدونه بهش داری.

امیدوارم درک کنه . برگرده !‌

ویسپرد چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

گلی چراااااا ؟ من خیلی ناراحت شدم اخه اصلآ اون آدم کیه ؟ سراغ دختره نمی ری؟

برم به دختره چی بگم ؟
خب تصور کن این دختره رو ول کنه . نمی تونم همه ی دخترا رو از تو خیابون جمع کنم که فرهاد نره باهاشون ... می خوام خودش بفهمه اشتباه کرده . دختره رو می شناسم .

سبحان چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ

.
.
فقط امیدوارم یه روز دوباره همه چیز مثل اول بشه
خوب و قشنگ و پر از طراوت و نشاط

مرسی عزیزم . ممنون .

سارا(من وشوشو) چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://shosho200.blogsky.com/

حداقل انقدر باشعور هست که درکت کنه و خودش بره
ولی من فکر میکنم به چند روز نرسیده
میفهمه چی کرده
پشیمون برمیگرده

ان شا الله . منم به همین امیدوارم !

لیلیان پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ق.ظ http://lilianebaba.persianblog.ir/

گلرخ جان عاقلانه ترین کارو کردی که جنجال به پا نکردی. اینطوری شرمنده گیش برای همیشه یادش میمونه. در رابطه با اون دختره تو غربت هم بگم. مطمئن باش که وقتی با تو ازدواج کرده یعنی تو رو به همه دخترهای عالم ترجیح داده و تو رو انتتخاب کرده ژس همه به کنارن. اما امیدوارم که از این کار تو درس ابدی بگیره و دیگه تکرار نشه.

عزیزم . منم اولا جیغ و ویغ می کردم و جار و جنجال و توی عصبانیت حرفایی می زدم که خودم شرمنده می شدم !
لیلیان . این روزا فکر می کنم مجبورش کردم به ازدواج . اون هنوز به بلوغ فکری نرسیده بود . نمی دونم .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ق.ظ

وای گلرخم
باید بگم متاسفم اما چرا؟
چرا اینقدر زود همه چیز خراب شد؟
مگه برای فرهاد چی کم گذاشتی؟ چهار سال به پاش موندی تا رفت و برگشت. تمام موقعیت‌هات رو از دست دادی. همه چیزش رو قبول کردی. جلوی خونوادت ازش دفاع کردی.
وای گلرخ فرهاد چطور می‌تونه اینقدر بی‌انصاف باشه؟
بعنی چی برای فان؟ ببینم اگه تو هم بری با یه پسر برای فان دوست بشی فرهاد ناراحت نمی‌شه؟
نمی‌فهمم چرا این اتفاقات افتاد؟
مثل این که از خصوصیت خردادی‌هاست که آخرین روز بهترین روز برای طرفشون کنم.
آخرین روز دوستی من و نیما هم براش بهترین کارهایی که می‌تونستم کردم.
اما هیچ کدوم لیاقت ندارن گلرخ

نمی دونم مینا جونم . اون می دونه من برای فان با کسی دوست نمی شم . می دونه . چون تو این 4 سال ، کاری نکردم ...
آره شاید خصوصیت خردادی هاست .
ولی مینا قبول کن که دوست پسر با شوهر خیلی فرق داره !

مینا پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ق.ظ http://minaonima.persianblog.ir

کامنت قبلی مال منه

متوجه شدم از روی اسم " نیما "

ندا پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://enediey.persianblog.ir/

وای خدایا! آدم اینا رو می خونه یاد قصه ها و فیلما میاد.گاهی یادمون میره که همون فیلما و قصه هارو از روی زندگی آدما می نویسن....
چی بگم عزیزم.. فقط اینکه امیدوارم به زودی دوباره مث روز اول با هم به خوشی زندگی کنین که حتی یه لحظه هم فرصت نکنی به این روزایه سختت فکر کنی گلرخم:)
بووووووس..

آره . مث تو فیلماست !
مرسی عزیزم ...

مینا پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ

گلرخم کامنتم رو تاییید نکردی، از حرفام که ناراحت نشدی؟

عزیزم . تازه دارم کامنت ها رو تایید می کنم . چرا ناراحت شم ؟ مگه حرف بدی زدی ؟

سارا(من وشوشو) پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://shosho200.blogsky.com/

گلی چه خبر؟
کجایی خانمی؟

خبری نیست . تنهایی . بی حوصلگی . بی کاری !‌

سبحان جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام
امیدوارم یه تصمیم خوب و منطقی گرفته باشی و اتفاقات واست خوب رقم بخوره

ممنون...

عطیه شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ق.ظ

لیست نظراتم رو هم دراوردم که شک نکنی عزیزم
۱ شنبه ۱۶ خرداد ساعت ۴/۰۱
سه شنبه ۱۸ خرداد ساعت ۹/۴۰
چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۱/۴۹
موفق باشی
البته اگه از این به بعد کسی بدون نام برات نظر داد فکر نکنی منم

قربونت برم . از دستم ناراحت نباش . دارم برات ایمیل می کنم رمز رو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد