مشاهده یادداشت خصوصی

نظرات 17 + ارسال نظر
عطیه دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ

سلام عزیزم
امیدوارم هر چه زودتر این روزای بد تموم شه و انقدر اتفاقات خوبی برات بیفته که همه این روزارو فراموش کنی
این مطلبت منو خیلی برد تو فکر...
چون وقتی به خودم توجه میکنم می بینم منم تمام زندگیم شده کار
از ۶.۳۰ صبح تا ۷ شب که مثل جنازه میام خونه و اگر شوهرم کوچکترین حرفی بهم بزنه دادوبیداد و دعوا میکنم. یا دائم در حال غر زدن و منت گذاشتن سرش واسه کارکردنم هستم. نکنه اونم کار دستم بده؟؟؟!!!

آنو دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

سلام خانومی
آره شاید حق با تو باشه، شاید حق داری که به اشتباهاتت فکر کنی و اصلا فکر کنی که همین اشتباهاتت بوده که روی زندگیت تأثیر گذاشته اما خودت هم داری تند میری خانومی!!! همه ی گفته هات درست! ولی طرف مقابل، همسرت حق نداشت به خاطر اینا یه همچین کاری بکنه!!! همه ی ما آدما با همدیگه متفاوتیم! اون میتونست خواسته هاشو بگه و اگه تو باز هم توجه نمیکردی اونوقت شاید میشد گفت که بله حق داشته! (گرچه به نظر شخصیه خودم تحت هیچ شرایطی هیچ کسی حق خیانت رو نداره، تحت هیچ شرایطی)!
برای مادرشوهرتم متأسفم که همچنان طرفِ کارِ خطای پسرشو میگیره و به جای اینکه مرهمی باشه برات و دلداریت بده بیشتر نمک روی زخمه!!!
میدونی گلرخی! گاهی زمان میتونه چاره ی بعضی چیزا باشه!!! شاید باید زمان بگذره و تو بتونی کمی این کارشو فراموش کنی! اگه ببخشیش راحت تر میتونی فراموش کنی ولی اگه نتونی ببخشیش یه کمی سخت میشه!!
گلرخی دیگه به این فکر نکن خصوصیاتت باعث شده که همسرت این کارو بکنه چون ازاونجاییکه مدتی بود که همو میشناختین پس با شناخت باهات ازدواج کرد، با علم به همه ی خصوصیات اخلاقیت!!! دروغ میگم؟ ... اگه باهات جور نبود باهات ازدواج نمیکرد!!!
اما من فکر میکنم گاهی پیش میاد که ما آدما گول بخوریم!!! میفهمی که چی میگم گلی! خب! گاهی برای زن ها و بیشتر برای مردها!!! این دستِ تو یا هیچکسه دیگه نیست برمیگرده به اینکه طرف چقده قابل نفوذ باشه!!! متأسفانه بیشتر مردا به راحتی قابل نفوذن و کاری رو میکنن که ممکنه خیلی زود پشیمون بشن و ممکن هم هست که بهشون مزه بده و ادامه بدن!!!! این الان مشکل بزرگیه!!! نمیخوام فیلسوف بازی در بیارم و تحلیل کنم، در شرایط مشابهت هم قرار نگرفتم ولی با تمام وجودم میتونم درک کنم که چقدر داره بهت سخت میگذره!!! و اینم مطمئنم که وقتی همسرت باهات ازدواج کرده با همه ی خصوصیاتت آشنا بوده! اگه نمیخواست نمیکرد!!! پس تو رو خدا به این چیزا فکر نکن!!!! به حرفای مادرشوهرتم فکر نکن!
یه چیزی بگم گلی و دیگه پرحرفی رو تموم کنم!!! خیلی وقتا تأثیر حرف زدن بدون رودربایسی و بیان همه ی احساسات و افکار آدم خیلی مؤثره!!! بهتر نیست که بشینی باهاش حرف بزنی تا ایشون هم بدونه که کارش چه عواقبی داشته و اینکه مادرش هم به جای اینکه خطای پسرشو ببینه انگشت اتهام رو به سمت عروسش بگیره! به نظرم باید بدونه که چیکار کرده باهات و اونوقت میتونه خیلی راحت بگه ببخشید و انتظار بخشش داشته باشه؟
گلی شاید باید بشینی باهاش رک حرف بزنی!!!
نباید اینجوری خودخوری کنی خانومی!!
بازم معذرت میخوام که توی حرف زدن زیاده روی کردم
شرمنده

سمیرا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ

گلی جونم چرا دیگه آن نیستی صبحا
دلم برات تنگ شده نگرانتم
می دونم انروز ناراحتت کردم
خواهش می کنم منو ببخش و با هام قهر نکن
بیا تو نت با هم بحرفیم
من منتظرتم عزیزم

نازی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ

گلرخ جون ببخشش
اگه الان که داره نازتو میکشه ببخشی سرش منت گذاشتی ولی نذار به جایی برسه که سرد و بی تفاوت بشه و بگه اصلا خوب کاری کردم!
اینجوری هم تو اشتباهاتتو فهمیدی و اصلاحش میکنی هم اون قدرتو میدونه و زندگیتون بهتر میشه

ارتا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ب.ظ http://arta82.blogfa.com

عزیزم به خودت فرصت بده امیدوارم این زمانها زودتر تموم بشه و روزهای خوشی تو زندگیت بیاد عزیزم

خانومی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ب.ظ http://farazani.blogfa.com

سلام گلرخ جون
مطلبت رو خووندم و حسابی از دستت دلخورم ... چرا شروع کردی به خودزنی ؟؟؟؟ چرا دچار عذاب وجدان شدی و خودتو محکوم می کنی ؟ اینجوری خیلی راحت زیر سوال می ری و اعتماد به نفسی برات نمی مونه ... تو هیچ خطائی نکردی ... فکرشو بکن که اگه خدایه نکرده ظاهرت تو یه سانحه دچار حادثه بشه چی ؟ پس این خانومائی که یه عضو بدنشونو تو بیماری ازدست میدن چی ؟ پس همه ی شوهرا حق دارن برن دنباله یکی دیگه ؟ ببخش دوبار اینو می گم و نگو تو هم مثله اون دوستائی که منو می شناسن تا یه چیزی بهت گفتم هی می کوبی رو سرم ...نه گلم ... اما اگه اون وقتی که تو غربت با یکی دیگه بود حساسیت نشون میدادی اونم هوایه کارشو داشت ...آخه عزیزم عمر زندگیتون برایه دلزده شدن خیلی کوتاهه ... هرکسی خودشو جایه تو میذاره و نظر میده و من هم دوست ندارم الکی هوائیت کنم و بگم ببخشش زندگی شیرین می شود !!! نه عزیزم با توجه به اینکه تو آدم تو داری هستی و درونگرا نه افسرده مطمئنم اگه باهاش شروع کنی هر لحظه باید خودخوری کنی و هرلحظه بهش شک داشته باشی و البته نمی توونی به روش بیاری چون بعد از یکی دوبار تو روی تو وای میسه و تو هم نمی توونی کاری بکنی ... شاید الان میگه ببخشید اما اگه متوجه نمی شدی و مچش رو نمی گرفتی اون وقت تا کجا می خواست پیش بره ؟ من می گم واقع بین باش و عشق رو با عادت اشتباهی نگیر و اگه می توونی خودتو نجات بده ... این آقا به اینجور تنوع طلبی عادت کرده ... گلی جون تو هنوز بچه نداری پس بدونه اینکه به حرف مردم فکر کنی و حتی خونواده ات فکر اساسی بکن
ببخش که تلخ حرف می زنم ...چون می دونم وقتی همینطور ادامه بدی و بعدها مسئله ی بزرگتری داشته باشی غریبه و خونواده میگن ببین خودش چه مشکلی داشت که با همچین مردی ادامه داده ... غرور و شخصیت و زنیت تو به ابرو و رنگ مو وووو نیست ... من کسی رو میشناسم که به خاطر فوت عزیزش یک سال تموم به صورتش دست نزد و مشکی پوشید پس شوهرش باید ؟... جدی و منطقی فکر کن و بر احساساتت غلبه کن ... می دونم سخته و این احساسات و اشک لعنتی نقطه ضعف ما خانوماس ... اما رها باش عزیزم
منو ببخش که حرفام نوید آینده ی روشن نداشت اما واقعا باهات همذات پنداری کردم ... غرور و شخصیتت رو حفظ کن و فکر اساسی ... خودزنی نکن و مطمئن باش که تو مشکلی نداشتی و نداری .. زندگی همینه مگه همه ی ماها وقت داریم که هر لحظه خودمونو مثله یه عروسک پشت ویترینی درست کنیم ؟ گاهی میشه یه رژ خشک و خالی هم نمی زنیم ...واقع بین باش و جایگاه خودتو حفظ کن

سارا(من وشوشو) دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

خصوصیمو خوندی گلی؟

آره عزیزم . خوندمش ...

شاهرخ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:03 ب.ظ http://http://www.khateratedeltangihayeman.persianblog.ir/

متاسفم بابت این کار شوهرت

خیانتو نمی شه به هیچ وجه توجیح کرد مگه اینکه تو هم خیانت کرده باشی بهش

متاسفم

عطیه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام گلی جون
منم تصمیم گرفتم وبلاگ بنویسم
با اجازه لینکت کردم

مینا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ http://minaonima.persianblog.ir

سلام بانوی صبر
ببخش گلرخم اگه دیر اومدم بهت سر زدم. درگیر بودم.
به نظرم بهترین کار رو کردی. تا مطمئن نشدی که بخشیدیش نذار برگرده. ولی از یه طرف هم نذار زیاد طول بکشه که فرهاد سرد بشه. اما اگه ببخشیدیش و برگشت سعی کن تیکه نندازی. چون خودت کوچیک میشی.

rokhi سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://matbakheman.persianblog.ir

گلرخم سلام.می دونستی خیلی عاقلی.برای من خیلی قابل احترامی.تو خیلی فهمیده ای.هیچ زنی شاید اگر این اتفاق براش بیوفته شهامت و یا درک این رو نداشته باشه که اینجوری برداشت کنه.ولی با همه این حرفها هیچ مردی حق نداره اگه کم و کاستی داشت خیانت کنه.مگه این حق رو به یه زن میدن که اگه تو زندگیش کم و کاست داشت بره با یه مرد دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه نه اینکه باید عدالت باشه بین زن و مرد؟؟؟؟؟؟
گلرخم اینکه تو خیلی احساساتی نیستی یه ایراد نیست یه خصلت هست.هر انسانی یه جوری فکر می کنه و رفتار می کنه.منم عین تو هستم و الکی نمی تونم از خودم هیجان نشون بدم و یا قربون صدقه یه عکس برم.این ایراد نیست.مگه شما باهم دوست نبودید.تو این مدت باید نسبت بهت شناخت پیدا می کرد.
راستی باز هم مثل همیشه می گم تو باید از یه مشاور خبره کمک بگیری.حتما.اگه خواستی بهت معرفی کنم.

آرام چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://adasak.persianblog.ir

:-) :-(

سمیرا چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://samirads2000.persianblog.ir

گلی جونم یه بار هم نوشتم اما اجازه ندادی که تو صفحت باشم
هنوزم نبخشیدی؟
من می دونم که هنوزم دوسش داری و روز به روز دلتنگ تر
پس ببخشش دیگه
نزار که خیلی دیر بشه و پا شه بیاد خونه و بگه همینه که هس دوست داری زندگی کن دوست نداری هم برو
و تو هم می دونم که آدم رفتن نیستی و پس خیلی بیشتر عذاب خواهی کشید
به حرفای اون دوستمون هم فکر نکن
این توی یه شرایط ایده ال که مردا دنبال زرق و برق و غر و فر نیستند
ما همه می دونیم که مردا عاشق این قرطی بازیها هستند
مخصوصاً که شوهر تو خودش یه آدم مبادی مد هستش
پس تو هم خیلی باید به خودت برسی
من می دونم که شخصیت ما زنا به رنگ مو مدل ابرو نیس
اما این تو شرایط برابری زن و مرد هستش
ما که همچین شرایطی تو کشورمون نداریم پس باید برای شوهرامون خیلی همیشه شیک و پیک باشیم
گلی دوست دارم عزیزم

بازیگوش چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.bazigooshi7.persianblog.ir

چن روزه پستتو خوندم اما اصلا نمیدونم چی باید بگم......واقعا میشه بخشید؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیدونم
تو خوبی حالا؟؟بهتری گلم؟؟بازم خوبه پدر شوهری هواتو دارن لابد چقد شرمندس بیچاره
چه خبر از فرهاد؟؟؟
راستش خیلی خوبه که به مشکلاته خودتم فک میکنی عزیزم اما بازم فرهاد حقه چنین کاری رو نداشت....

آنو چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ

فقط اومدم حالتو بپرسم

ShiShi چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://shishiii.persianblog.ir/

عزیزم انقدر خودتو اذیت نکن: ( یکم دیگه به خودت زمان بده. موطمئنم میتونی عشقتو ببخشی. خودتم زیاد سرزنش نکن. بالاخره آدما با هم متفاوتن ولی این که تو مشگل داشته باشی من قبول ندارم. اگه مشگلتتون زیاد بود انقدر باهم نمیتونستید بمونین و عاشق هم باشید. پس به خدا توکل کن که همه چی درست میشه. میدونم: *

بازیگوش پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.bazigooshi7.persianblog.ir

دارم میرم یه جایه خوب نازنین دعات مکینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد